بهمن ۰۱، ۱۳۸۸

تئوری پردازی اینکه : خشونت ، خشونت می آورد

در راستای خواندن مطلب اخیر وبلاگ دوست عزیزم فرهاد «آب-بابا» بر آن شدم تا
چیزی بنویسم و از آنجایی که این جانب مثل بچه ی آدم قادر به همزمان نوشتن و
تایپیدن نیستم یا بهتر بگویم همزمان قادر به فکر کردن و تایپیدن نیستم و بازهم اگر بهتر بگویم فقط با قلم و کاغذ مخ ِ اینجانب به حرکت و دُرفشانی می افتد و اصلن این سفیدی ِ کاغذ تومنی صنار با سفیدی صفحه ی وُرد فرق دارد « و اصلن این
خودکار رنگی های برادرم وقتی خونه نیست چه حالی میده و با صدتا کیبورد
نمیشه عوضش کرد »

خلاصه

خواستیم یه کم جدی باشیم و از خشونت خوشنت به بار می آورد بگوییم ؛
خشونت در عرصه ی اجتماعی اثرات ِ جبران ناپذیری به بار خواهد آورد که امروزه
روز ما درجامعه مان شاهد زنده اش هستیم یعنی از جزئی ترین روابط مثل رابطه ی فرزندی با پدر و مادر و رابطه ی زناشویی تا چیزهای بزرگتر و کلی تر مثل رفتار و وظایف حکومت با مردم و حقوق شهروندی و ... را به چالش میکشد و یکی از عاملین اصلی اکثر پرخاشگری ها ، روابط ناسالم حتی طلاق ها و ... است و چون
دامنه ی این بحث بسیار فراتر از چیزی است که من توان بیانش را داشته باشم و
اصولن سوادش را هم ندارم مثل خواننده ای که گامش را بالا گرفته باشد خواندن
را قطع و با گامی در حد حنجره ام شروع می کنم .

قصد دارم فقط به ذکر موارد بسیار کوچکی بپردازم که در عین کوچکی از نظر من
عامل مهمی در خشونت کنونی جامعه بوده و بسترش از اول انقلاب مهیا شده .
اعدام ، سنگسار و شلاق در ملاء عام از ابتدای انقلاب تا به امروز و تاثیر آن بر
روان ِ جامعه .

بحث ِ ما بحث ِ چرایی ِ وجود ِ سه مجازات ِ بالا نیست که البته آن هم به نوبه ی خودش به بحثی طولانی و صد البته مقایسه با موازین ِ بین المللی حقوق بشر نیاز دارد . بحث ِ ما در راستای تبعات ِ این دست خشونت ها آن هم در ملاء عام بر روان اجتماع است .

در نظر بگیرید سی و یک سال پیش حکومت نوپای جمهوری اسلامی با تکیه بر عواطف و احساسات ِ نوانقلابیونی که اکثرشان جوان بودند و همچنین با سوار شدن بر عقل ِ مذهبیون و البته خشکه مذهبیونی که آنها هم قشر کمی را در بر نمی گرفتند و با سوء ِ استفاده از اعتقادات و احساسات مردم جامعه را به این نتیجه رساندند که
مملکت و انقلاب اسلامی احتیاج به پاکسازی جامعه از خانواده ها گرفته تا مدرسه و دانشگاه و کارخانه و ... دارد و بنا به هر دلیلی خواه سیاسی اجتماعی خواه مذهبی و اخلاقی و ... مجموعه ی عظیمی از اعدام ها ، سنگسارها و شلاق ها در ملاء عام آغاز شد و مردمی که این چیزها را حتی در دوران طاغوت هم کمتر دیده بودند یا اصلن ندیده بودند به دیدن و چه بسا به شرکت در این اعمال برای ثوابش روی
آوردند غافل از اینکه به دیدن ِ قساوت که عادت کنند خشونت و بی رحمی جزئی از وجودشان خواهد شد و این به شکل و ابعاد گوناگون در زندگی ِ تک تک شان
نمود پیدا خواهد کرد و برکوچکترین روابط انسانی شان تاثیر خواهد گذارد .

دیگر بچه هایی که در آن دوران بر کول ِ پدرهاشان اعدام تماشا می کردند خب از همان اول مشخص بود که چه تاثیری بر احساسات کودکانه شان گذاشته می شد و وقتی آن همه آمادگی ذهنی ِ ایجاد شده در جامعه با کاستی ها و سرخوردگی های سیاسی ، اجتماعی ، طبقاتی ، مالی و ... ادغام شد که البته همچنان حکومت و
دولت هایش و حکومتی ها عاملین اصلی ِ این کمبود ها بودند و با همه ی این ها همچنان بر دامنه ی این همه بار ِ خشونت ِ به وجود آمده با مُرده باد ها با زنده باد ها با اعدام باید گردد ها با تبعیض قائل شدن ها و برتری دادن های حتی فلسطینی ها و لبنانی ها به مردم و ... افزودند و همه ی این ها در پستوی ذهن مردم ماند و ماند تا صبر و آستانه ی تحملشان را به تدریج از دست دادند و در این انتخابات با تخلیه ی خفقان سیاسی و برای کسب آزادی های کاملن مشروع و مدنی و صد البته صلح طلبانه به خیابانها آمدند و تظاهرات سکوت به این بزرگی داشتند ، حرف نزدند ، شعار ندادند ، فحاشی نکردند ، نیروهای انتظامی را برادر خود می دانستند ،تشویقشان کردند و انتظار حمایت داشتند ، آتش نزدند ...
اما حکومت همچنان به اشتباهات ِ سی ساله ی خود در مواجهه با مردم پافشاری نمود و همچنان مردم دشمن نامیده شدند ، مجرم خوانده شدند ، عامل استکبار شدند ، منافق شدند ، خس و خاشاک شدند و در آخر هم گوساله ...
دیگر این خشونت جزئی از درون مردم شده بود جزئی از من شده بود جزئی از تو شده بود ، دیگر همه آغشته به بغض و کینه شده بودند و کسی نبود که راضی باشد. دیگر همه و همه ی آن حرفهای صلح طلبانه و مدنی در عاشورا عملن با واژه ی " کشک " برابر شد و بالاخره تبدیل به مصداق ِ بزرگ ِ شعر شاعر بزرگ « شمس لنگرودی» شد :



شلیک نکنید آقایان

گلوله های شما می ماند در هوا

روزی به سوی شما می آید.

این سرپناه عمومی است که گلوله های شما می درند

هیچ اعتمادی به سقف تَرَک خورده ی آسمان نیست

شلیک نکنید آقایان

هیچ کس نمی خواهد که بمیرد

از دست شما می گریزیم

و پای درخت ها کنار خیابان پنهان می شویم

مانند هزاران امضا

پای اعلامیه ها

که نمی شود کاری کرد.

شلیک نکنید آقایان

گلوله دهان را می بندد

هزار در ِ دیگر باز می کند .



باید به خودمان رحم کنیم تا این خشونتی که سرباز کرده فردا روز دامان خودمان
و فرزندانمان را نگیرد و همچنان مثل روزهای اول آرام و استوار در برابر سیلی ها ،طرف ِ دیگر ِ صورتمان را جلو بیاوریم و بیشتر شرم بپاشیم به وجودشان .
روزی در صلح و آزادی زندگی خواهیم کرد .


ويترين ِ زَلم زينبو : آقای صفر و نیم
برای ماندالایز کامنت بذارن یا برای مرحوم پناهی یا برای ماهی های اوزون برون
که محکوم به ماهیتابه ی حقیقت اند ؟

0 نظرات: