تیر ۲۷، ۱۳۸۹

غلط کردند آنها که پشیمان شدند


بنده پشیمان شدم

برگشتم وردپرس سر خونه قبلیم  اونا که معرفت دارند جور لینک یه دوست رو کشیدن کاری نیست براشون
هرچند اگر اونجا رو ببندن ما بازهم شاید بیایم همین جا .

http://www.mandalays.wordpress.com/

تیر ۲۲، ۱۳۸۹

ماندانا



      " ... و قلب من شبیخون حجم تو را پیش بینی نمی کرد

         و خاصیت عشق این است."


      قصار : چارلی چاپلین
      زندگی از نمای نزدیک (کلوز آپ ) یک تراژدی ِ خیلی بزرگ ،  اما از نمای دور ( لانگ شات ) به شدت کمدی ست .


تیر ۰۸، ۱۳۸۹

همه چیز نسبی است


توی این سر و صدایی که شاهدش هستی نکته ی مهم این است که کلماتم توی این صفحه ی سفید حک می شوند ( چه خوشبختی کوچکی ! نه ؟ ) به همین چیزهای کوچک خو کرده ام مثل بستنی خوردن گوشه ی یک مغازه یا دقیق شدن به چشمهای بچه ها ی کوچکی که زل می زنند به آدم یا خوابیدن با یک پتوی عجیب و غریب !
زندگی انگار در همین روز مرگی ها خلاصه می شود ...
وقتی دستی قلم را احاطه می کند کلمات ناگزیرند ، ناگزیرند و اسیر مثل بازخوانی تن خودم !
اسیریم تا هیچ چیز ناگفته نماند ، پشت میله های ساختگی خودمان با یک موجود مثلا فرا طبیعی در حال بده بستانیم و این ، همین ، همین اعتراضی که می کنیم و همین اخمی که او می کند ما را پیش می برد . تنها چیزی که می ماند این است که یک کلمه برایت به یادگار بگذارم . کلمه ای ناگفته . کلمه ای که همیشه ناگفته خواهد ماند :
آمین !

قصار :
من نمی گم که ...
چون نمی خوام بگم که ...