آذر ۱۹، ۱۳۸۸

اودکلن وحید

توی آینه به خودت نگاه میکنی و از ریختِ جدیدت خنده ت می گیره ، یه سبیل شبیه فرمون ِ دوچرخه 28 با یه لنگر زیرش ، موهاتو شونه میکنی و متوجه پسروی پیشونیت میشی بعد قسمت ِ جلوشو طوری تاب میدی که حتی خودت هم نفهمی واسه پوشوندن کچلی این کار رو کردی یا مدل ِِ موهاته...!

ژاکت جدیدت رو تنت میکنی ، اودکلنِ وحید رو که از بوش خیلی خوشت میاد از کشو در میاری ، البته روزهای اول به این خوش بویی ها نبود ، فکر می کردی ، فکر می کردی که نه !! مطمئن بودی از این اودکلن درِ پیت هاست که وحید واسه رفع ِ تکلیف ِ کادوی تولد از دست فروشی ، خریده و کادوش کرده ،حالا بعدِ این همه وقت بیشتر ِ خاطره های ِ خوش ِ یک سال ِ گذشته رو با این بو به یاد میاری انگار هر وقت این بو به مشامت می رسه باید چیز ِ خوبی پیش روت باشه !! روز خوب ، شبِ خوب ، دیدن ِ یه آدم ِ خوب ، یه اتفاق ِخوب یا هرچیزی که ممکنه از نظر ِ تو خوب باشه...

حالا هم داره تموم میشه این اودکلنی که هیچ وقت مارکش یادت نمی مونه دوست داری همه ی عطر فروشی ها و دست فروشی ها رو بگردی و آقا اودکلن ِ وحید دارین ؟ خانم اودکلن ِ وحید دارین ؟ ...

بخش هایی از داستان ماندالایز ۷

0 نظرات: