دی ۰۴، ۱۳۸۸

حکایتی دگر ...2

آدم را پرسیدند که:



« از روزگارعمرت کدام وقت خوشتر بود؟ »



گفت: « آن دویست سال که برسنگی برهنه نشسته بودم ،



و درفرقت بهشت نوحه و گریه می کردم.»



گفتند: « چرا؟ »



گفت: « زیرا که هر روز بامداد جبرئیل آمدی گفتی



ملک تعالی می گوید: ای آدم ، بنال ،



که من که آفریدگارم ناله و نوحه ی تو دوست می دارم. »



" حسین بن منصور حلاج "

"برگردان بیژن الهی"

0 نظرات: