مهر ۱۹، ۱۳۸۸

گورستان

دقيقه هاي پرسه

پراز گورستان

روبه روي درب ِ خانه اي امامزاده باز

مي خواند

مي خواند آرام تر

مي روم

ديگر از راه رفتنم

از لمس ِ روسري ات كه خيس

تپش تندتر

بارش ِ خيس ِ روسري ات

مثل ِ تو

مثل ِ كنارت بايستم

بروي از دستم

قلبم نمي زند فهميدي ؟

كفم مي برد هر وقت روسري ات خيس

در مي رود از دست

گر مي گيرم و چكه چكه مي شويم و سرخ مي شوم

نفرين به آبي هاي كجايي !

هنوز هم وا مي دهم زنگ بزنم و گوشي را بر دار !

دست ِ تو بودم پرت ِ تو بود سر خوردنم

پاي تو بود رفتم در آغوشي سرخ مردم

لابه لاي دود ِ روي ِ سرت سر رفتم خيس

حالا ، مثل ِ هميشه

زل زدي ديوانه اي حسودي به همه

حتما ً مي دانستي آنقدر با همه حرف دارم كه لال شوم

گريه ام را پشت ِ پلك ات رها خودم را هم خودت !

شانه هايم را جا گذاشته ام

آرام ، آنقدر آرام كه سرت بخورد به سنگ

كه داد بزنم كه بلند بگويم

نه!

0 نظرات: