واژه ای ادا نشده ام که نک زبانت گیر کرده بودم
صبح ها با آفتابگردانتمام نانواهاي محله مان راگردن مي زنم وعصر ها با خداشطرنج بازي ميکنمروزگار خوبي استفقط تو را نمي بينمشايعه شده بافرشته ها از خانه فرار کردياما آنها هم توراقال گذاشتند ...
ارسال یک نظر
1 نظرات:
صبح ها با آفتابگردان
تمام نانواهاي محله مان را
گردن مي زنم و
عصر ها با خدا
شطرنج بازي ميکنم
روزگار خوبي است
فقط تو را نمي بينم
شايعه شده با
فرشته ها از خانه فرار کردي
اما آنها هم تورا
قال گذاشتند ...
ارسال یک نظر